بسیجی ها در
زندان رودهن
به یک همجنیس
گرا تجاوز
کردند
کمیته
گزارشگران
حقوق بشر -
مشکلات همجنسگرایان
در ایران
بسیار زیاد
است تاحدی که
اکثر آنان
مجبور به
پنهان نمودن
هویت جنسی خود
و تندادن به
عرف جامعه میشوند.
علاوه بر آن
که قانون
اساسی حقی
برای آنان
قائل نیست،
اکثریت جامعهی
ایرانی نیز از
پذیرفتن این
گروه اقلیت و
احترام به
حقوق آنان
خودداری میکنند.
علیرضا
نعیمیان،
همجنسگرایی
است که حدود
۴۰ سال سن
دارد. او
همانند بسیاری
دیگر از همجنسگرایان
ایرانی بنابر
فشار عرف
جامعه و خانواده
به ازدواج تن
داد. او همسر
خود را دوست
داشت اما تنها
به عنوان یک
انسان نه به
عنوان شریک
زندگی
زناشویی. پس
از مدتی به
دلیل مشکلات
به وجود آمده
در حالی از
همسرش جدا شد
که یک فرزند
دختر داشت.
گزارشی که میخوانید
شرح تعرض و
تجاوز عدهای
از ماموران به
علیرضا است.
به گفتهی
علیرضا و
بنابر اسناد
موجود این
ماموران عضو
بسیج رودهن
بودند و او اسامی
تعدادی از
آنها را از
میان صحبتهایشان
متوجه شد و از
آنان شکایت
نمود اما در نهایت
دادگاه حکم
تبرئه آنان را
صادر کرد. این
افراد، پس از
دستگیری
علیرضا، به
شدت او را مورد
ضرب و شتم
قرار داده و
پس از تعرض و
تجاوز او را
به کلانتری
تحویل دادهاند.
گفتنی است او
اکنون همانند
بسیاری از
همجنسگرایان
ایرانی به
دلیل مشکلات
بسیار زیاد زندگی
در ایران،
کشورش را ترک
نموده و در
خارج از کشور
زندگی میکند.
علیرضا
نعیمیان در
رودهن زندگی
مینمود و یک
کافیشاپ
داشت. روز ۲۵
مرداد ٨۶ در
خیابان توسط
مامورانی
دستگیر شده و
پس از ضرب و
شتم و توهین
با یک خودروی
پژوی یشمیرنگ
به منزل شخصی
وی مراجعه میکنند.
علیرضا شرح
حضور ماموران
در منزل شخصیاش
را اینگونه
شرح میدهد: «
در تمام مسیر
تا منزل یکی
از ماموران
(حمید
مزینانی) از
زدن و فحش دادن
دریغ نمیکرد .
رسیدیم منزل
از ماشین
انداختنم
پائین کلید را
از جیبم
درآوردند
وداخل شدیم انگار
میخواستند
وارد خونه
تیمی بشن با
رعایت کلیه
اصول امنیتی
منو کشاندن
وبردند داخل حمید
گفت لباساشو
درار دستمو
باز کرد و
لباسامو
درآوردند و (...)
(تهدید به
تجاوز) گفتم
من از آشنایان
حاج آقا فلانی
هستم که چنان
با مشت تو
صورتم زد که
هیچ چیز
نفهمیدم به
خودم که اومدم
دیدم منو بردن
حمام حمید
آبزده بود به
صورتم تمام
تنم خیس بود و (...)
(تعرض جنسی و
تهدید به
تجاوز) من
گفتم شما می
گین من گناه
کردم ،شما
گناه نکنید
اگه منو ولم
کنید همین
فردا از رودهن
میرم . موسی
شوقیان (یکی از
ماموران) داشت
وسایلم را می
گشت تمام
کارتنها را
پاره کرده بود
که چیزی پیدا
کنه چشمش به رسیورم
افتاد، باز
زدنها شروع شد
افتادن به جونم
دوتایی تا
میخوردم زدند
حمید گفت
ماهواره
داری؟ باخونه
ات ۶ ماه
خداحافظی کن،
آنقدر با
قنداق تفنگ تو
سینه ام زد که
از حال رفتم
البته نا گفته
نماند دیگه بی
حس شده بودم ضربه
ها دیگه
دردآور نبود
فکر می کردم
صورتم اندازه
یه سینی شده ،
چشمام پف کرده
بود به سختی
باز میشد تمام
کشوهای لباس
بچه ام را
ریختند
بیرون،موسی
شعبانی جعبه
طلاها را در
آورد گفت این
که همه زنونه
است گفتم مال
زن سابقمه و
دخترم بقیه هم
از مادرم به
من رسیده فقط
یه حلقه مال
منه، موسی گفت
تو مگه میتونی
با زن طرف شی
بدبخت حتما
واسه همین
طلاق گرفته،
مرد که موهاشو
بلند کنه مرد
نیست و حمله
کرد به من با
مشت و لگد
میزد
نمیدونست این
ضربه ها به
کجا
میخوره،من
دیگه نا
نداشتم از جا
بلند شم ،
نفهمیدم چه
جوری لباس به
تنم کشیدن و
منو بردن
توماشین.»
در ادامه،
علیرضا در شرححال
خود این گونه
بیان میکند
که سپس او را
به محلی بردند
که خود آن را
«مقر پذیرایی»
نام نهاده
بودند. این
مکان محلی متروکه
واقع در بلوار
لاله صحرا جنب
زمین فوتبال،
در شهر رودهن
بود. در حالی
که به او
دستبند زده
بودند و
همچنان مورد
ضرب و شتم
قرار میدادند
او را روی
زمین کشیده و
به آشپزخانهای
میبرند که
بوی تعفن از
آن به مشام میرسیده
است. شرح
اتفاقات این
آشپزخانه به
شکلی است که
از آوردن متن
اصلی معذور میباشیم.
در این
آشپزخانه
همچنان که میخندیدند
و به اشکال
مختلف وی را
مورد تعرض جنسی
قرار میدادند
با باتوم به
وی تجاوز
کردند. جملاتی
که ماموران
خطاب به
علیرضا به کار
بردند اکثرا حاوی
این مفهوم بود
که "تو با خیلیها
رابطه داشتهای،
پس با ما هم
داشته باش." در
ادامه متنی را
روبروی او
قرار داده و
او را مجبور
به امضای آن میکنند.
علیرضا شرح
این قسمت را
اینگونه بیان
میکند: «حمید
بلندشد گفت
لباساتو بپوش
همینطور میکشیمت
میندازیم تو
بیابون سگها
بخورنت. یه نوشته
گذاشتن جلوم
گفتن امضا کن
با اینکه هول
شده بودم گفتم
این چیه که
باید امضا کنم
؟ موسی شوقیان
گفت خفه شو
امضا کن، که یه
دفعه توی پام
خالی شد
سربازه با
باطوم زده بود
پشت پاهام،
افتادم روی
زمین منو کشید
برد سمت
آشپزخانه،
پامو گذاشت
لای در
آشپزخانه فشار
میداد، فریاد
میزدم اونم
میزد و فحش
میداد میگفت
پررو از ما
توضیح
میخواد،این حکم
اعدامته باید
امضا کنی به
زور ازمن امضا
گرفتن و اثر
انگشت ،بعد
مدتی باهم
یواش صحبت کردند
و من را بردن
توی حیاط گفتن
لخت شو شیلنگ
آب را گرفتند
روی من ومایع
ظرف شوئی رو
خالی کردن روی
سرم با آب سرد
وبا فشار، تا
کثافتی که زده
بودند پاک بشه
لباسهایم رو
تنم کردم و
انداختنم تو
ماشین.»
در ادامه
علیرضا را به
محل کارش که
کافیشاپی در
رودهن بوده
است بردند و
پس از تفتیش محل
او را با یک
اتومبیل دیگر
(سمند نقرهای)
به کلانتری
رودهن انتقال
میدهند. در
کلانتری،
افسر کشیک،
افسر نگهبان و
قاضی کشیک
نسبت به ورود
غیرقانونی به
منزل علیرضا
اعتراض نموده
و اظهارنامهای
که همراه با
شکنجه توسط وی
امضا شده بود
را فاقد وجاهت
قانونی
دانستند و
اظهارنامهی
جدیدی را
تنظیم نمودند.
همچنین برای
سومین بار جهت
آوردن وسایل
دیگر به منزل
علیرضا وارد شدند
و پس از تفتیش
منزل وسایلی
نظیر سیدی و
ملحقات رسیور
وی را به
کلانتری
آوردند. همچنین
طبق گفته
علیرضا، وی
متوجه میشود
که کیف وی
تخلیه شده
است. سپس او را
به بازداشتگاه
بردند. به
گفتهی
علیرضا در
بازداشتگاه
رفتار
ماموران با او
خوب بوده است.
پس از چندروز
دادگاه وی
برگزار شد.
علیرضا شرح
دادگاهش را
اینگونه بیان
میدارد: «
وقتی به
دادسرا رفتیم
قاضی رحیمی به
پرونده ام
رسیدگی کرد
،از مامور
سوال کرد با
کی دستگیر شده
؟ مامور گفت
کسی نبوده
قاضی روکرد به
من و گفت: از
این مورد
(لواط) تبرئه
هستی ولی برای
رسیور باید
جریمه پرداخت
کنی لباسم را
بالا زدم
جراحات را
نشان بدم با
عصبانیت گفت
خودت را
بپوشان ،گفتم
پس این بلائی
که سرم آوردن
چی میشه گفت
شنبه مراجعه
کن نامه پزشکی
قانونی میدم
بررسی شود بعد
از گذشت پنج
روز مرا به
پزشکی قانونی
بردند کبودی
ها و جراحات
را بررسی
کردند اما پس
از معاینه
ناحیه مقعد،
دکتر اظهار
کرد اگر چهل و
هشت ساعت از
داخل شدن جسم
سخت به این
ناحیه بگذرد
قابل تشخیص
نیست ولی
اثاری که دیده
میشود مانند
هموروئید
خودش را نشان
میدهد.»
در ادامه پس
از ۱۰ روز
زمانی که
علیرضا به همراه
ماموری به
منزلش مراجعه
میکند متوجه
میشود که
اموال وی به
سرقت رفته
است. مامور
همراه وی از
اموال سرقتشده
صورتبرداری
نمود. در
ادامه علیرغم
تشکیل پرونده
علیه ماموران
بسیج از
رسیدگی به آن
امتناع شد و
مراجعهی
علیرضا به
کلانتری و
مراجع دیگر بینتیجه
ماند.